تحلیل و فرا تحلیل: کانترترنس فرنس و معنایی متفاوت (Countertransference)
خطایی رخ داد این مورد را به مدیر سایت اطلاع دهید. Video Not Found
🧠نوروساینس🧠
خطایی رخ داد این مورد را به مدیر سایت اطلاع دهید. Video Not Found
قسمت سوم : سارای عزیزُم
سارا یادش میآمد که خواهرش چندسال پیش از درد شدید زایمان بیهوش شده بود و هرگز به هوش نیامد.
او دچار خونریزی مغزی شده بود.
همیشه مضطرب بود نکند او هم مثل خواهرش دچار عوارضی شود. بنابراین سعی میکرد خونسردتر بنظر برسد، اما درد امانش را بریده بود، ۱ واحد مسکن برای او بیفایده بود.
به پرستار گفت:
– هرچه بخواهی به تو میدهم، حتی امضا، که با مسئولیت خودم به من مسکن بزن… اما پرستار اجازه نداشت… ضمنا دارو هم تماما دست دکتر بود!
پرستار جرات دوباره زنگ زدن را نداشت، پس گفت:
+ به همسرت بگو به فلان شماره زنگ بزند.
یاشار همسر سارا به اتاق خانم دکتر زنگ زد.
– الو، سلام، من یاشار همسر سارا هستم، میشه لطف کنید برید سر همسرم، خیلی درد داره و پرستار بهش مسکن نمیزنه.
- حتما عزیزم، الان زنگ میزنم، پرستار چرا کوتاهی کرده؟
الان خودم میرم بالای سر سارای عزیزُم.
” دکتر احسان فتوحی/ پرتقال چرب/ فصل سوم”
قسمت دوم : بارداری دردناک
و نوشت ۲ واحد مسکن، بیمار مانیل !
در اینجا فیلم کات می خورد و به سالها قبل برمیگردد، جایی که خانم دکتر مهربان داستان ما جوانترین خانم دکتر شهر بود، و زنان باردار زیادی زیر دست او صاحب فرزند شده بودند.
اما شرایط جوی و غیرجوی این شهر جوری بود که زنان این شهر به بارداریهای دردناک عادت کرده بودند…
ساعت ۳ونیم نصف شب بود و زنی از شدت درد داد میزد.
پرستار به اتاق خانمدکتر زنگ زد و :
_خانم دکتر سارا دردش زیاده، چون گفتید مسکن نزنیم، نزدیم اما از شدت درد داره بیهوش میشه.
- لطفا بهش ۱ واحد مسکن بزنید.
_اما خانم دکتر خیلی درد داره. - تو دکتری یا من ؟!
تلفن را قطع کرد و نشست جلوی میز آرایشی و شروع به آرایش کرد،
دفتر بیماران آنروز را برداشت و نوشت: سارا ۱ واحد مسکن( جلوی آنهم علامت ؟ )
” دکتر احسان فتوحی/ پرتقال چرب/ فصل سوم”
پاییز بود،
محیط بیمارستان پر بود از برگهایی که توسط بادهای وحشی پاییزی جابجا میشد،
صدای زنی بیمهابا از طبقه پنجم ساختمان ۱۳ به گوش میرسید،
پنجرهها رو بستند که حداکثر در محیط بیمارستان بپیچد، اما انگار بیفایده بود.
صدای تلفن اتاق پزشک زنان کشیک طبق معمول بلند بود، زنگ میزد اما کسی جواب نمیداد…
ناگاه،
- الو، بلی؟ بفرمائید.
- سلام خانم دکتر، مانیل خیلی درد داره، چکار کنیم؟
خانم دکتر با کمال آرامش صفحه بیماران را نگاه میکنه و میگه : - دو واحد دارو بهش بزنید.
(تو ذهنش ۲۰ واحد بود اما احتمالا اشتباه چاپی بود، ۲۰ را خط زد)
” دکتر احسان فتوحی/ پرتقال چرب/ فصل سوم”
توبه
کردم
که
قلم
دست نگیرم اما
هاتفی گفت که این بیت شنیدن دارد
و
خدا
خواست
که
یعقوب نبیند یک عمر
شهر بی یار مگر ارزش دیدن دارد
برگرفته از کتاب پرتقال چرب
فصل ششم
کتابی که هرگز چاپ نشد.
دکتر احسان فتوحی
از امروز مصمم شدم
جز برای خودم و خودم ، برای هیچ کس و هیچ کس حتی دانشحویانی که تصورم بر متفاوت شدنشان بود، سخت گیری نکنم.
انسانها آزادند.
برگرفته از کتاب پرتقال چرب
کتابی که هرگز چاپ نشد.
دکتر احسان فتوحی
مشق شب امشب الف:
بنویسیم خواست
بخوانیم نتوانست
ببر مرا به عالمت
به موج ها بگو کمی یواشتر به هم زنند
حوالی تو یک نفر، دلی به دریا زده است
برگرفته از کتاب پرتقال چرب
کتابی که هرگز چاپ نشد.
دکتر احسان فتوحی