توبه
توبه
کردم
که
قلم
دست نگیرم اما
هاتفی گفت که این بیت شنیدن دارد
و
خدا
خواست
که
یعقوب نبیند یک عمر
شهر بی یار مگر ارزش دیدن دارد
برگرفته از کتاب پرتقال چرب
فصل ششم
کتابی که هرگز چاپ نشد.
دکتر احسان فتوحی
1 دیدگاه
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
دلم گرفته هوایم هوای باران است
دوای درد نگاهم فقط خیابان است
قدم زنان به خیالِ تو می رسم هر شب
دچار ِتو بودن برایم اصلی ترین راه است
پناه می برم از غصّه های تو بر شعر
وَ این برای غمم همیشه پایان است
برای کسی نگو از نجوا های یواشکی
قلبم برای قصه هایت آسانترین پاسخ معما است
پاییز را گوش کن از ته مانده ی شهریور
هوایت برگ و آغوشم خود خودِ خیابان است
این که دیوانه تر منم یا تو بر سرش دیروقتیست مناقشه ای به جریان است….